آیه 60 سوره کهف

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّىٰ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا

[18–60] (مشاهده آیه در سوره)


<<59 آیه 60 سوره کهف 61>>
سوره :سوره کهف (18)
جزء :15
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و (به یاد آر) وقتی که موسی به شاگردش (یوشع که وصی و خلیفه او بود) گفت: من دست از طلب برندارم تا به مجمع البحرین (به محل برخورد دو دریا) برسم یا سالها عمر در طلب بگذرانم.

و [یاد کن] هنگامی را که موسی به جوان [خدمت گزار] خود گفت: همواره می روم تا به محل برخورد آن دو دریا برسم [چه اینکه زود برسم] یا روزگاری طولانی به سفرم ادامه دهم، [در هر حال می روم تا برای تحصیل دانش بیشتر، عبد صالح حق را بیابم.]

و [ياد كن‌] هنگامى را كه موسى به جوانِ [همراه‌] خود گفت: «دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم، هر چند سالها[ى سال‌] سير كنم.»

و موسى به شاگرد خود گفت: من همچنان خواهم رفت تا آنجا كه دو دريا به هم رسيده‌اند. يا مى‌رسم، يا عمرم به سر مى‌آيد.

به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی‌دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When Moses said to his lad, ‘I will go on [journeying] until I have reached the confluence of the two seas, or have spent a long time [travelling].’

And when Musa said to his servant: I will not cease until I reach the junction of the two rivers or I will go on for years.

And when Moses said unto his servant: I will not give up until I reach the point where the two rivers meet, though I march on for ages.

Behold, Moses said to his attendant, "I will not give up until I reach the junction of the two seas or (until) I spend years and years in travel."

معانی کلمات آیه

فتا: فتى: غلام و خادم، اگر دختر باشد «فتاه» گويند.

لا ابرح: برح: كنار شدن، و چون با نفى همراه باشد افاده اثبات مى‏ كند كه نفى در نفى مفيد اثبات است، مراد از «لا ابرح» در آيه آنست كه: به راه رفتن ادامه مى ‏دهيم.

حقبا: حقب (بر وزن عنق): روزگار. زمان. بعضى آن را هشتاد سال و بعضى چهل سال و بعضى مدّت دراز (دهر طويل) گفته‏ اند.

نزول

سبب نزول آیه چنین بوده چون موسى از دریا بازگشت در حالتى که فرعون با قوم خود غرق شده بودند خداى تعالى به حضرت موسى علیه‌السلام وحى فرستاد که بنى اسرائیل را از نعمت هائى که خداوند به آن‌ها داده، یادآورى کند و آن‌ها را به ایام اللَّه متذکر سازد.

و نیز گویند: چون رسول خدا صلى الله علیه و آله اخبار اصحاب کهف را که قریش از وى سؤال کرده بودند، بیان داشت، به او گفتند: یا محمد به ما خبر بده از شخص عالم و دانشمندى که موسى دستور داشت از او متابعت کند چه کسى بوده است و قصه او را بیان نماید، سپس این آیات نازل گردید.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً «60»

و (بيادآور) زمانى كه موسى‌به جوان (همراهش) گفت: من دست از جستجو برنمى‌دارم تا به محلّ برخورد دو دريا برسم، حتّى اگر سال‌ها (به راه خود) ادامه دهم.

فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً «61»

پس چون به محلّ تلاقى آن دو (دريا) رسيدند، ماهى خود را (كه براى غذا همراه داشتند) فراموش كردند. ماهى هم راه خود را به دريا برگرفت و رفت.

نکته ها

كلمه‌ى «موسى» 136 بار در قرآن آمده و همه‌ى موارد مراد همان پيامبر اولواالعزم است.

بكار بردن كلمه‌ى‌ «فَتًى» كه به معناى جوان و جوانمرد است، به جاى غلام و پسر، نشانه‌ى ادب، مهربانى و نام نيك است. مراد از «فتاه» در آيه، «يوشع‌بن نون» است كه مصاحب و ملازم حضرت موسى در آن سفر بوده است. «1»

«حقب» به معناى سال‌هاى طولانى است، 70 الى 80 سال.

در تفاسير وروايات، ماجراى موسى وخضر بيان شده است. چنانكه در كتاب صحيح بخارى از ابن عباس از ابىّ‌بن كعب آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: روزى حضرت موسى در حال خطبه خواندن، مورد سؤال بنى‌اسرائيل قرار گرفت كه عالم‌ترين افراد كيست؟ موسى گفت: من هستم. خداوند موسى را مورد عتاب قرار داد كه چرا نگفتى: خدا بهتر مى‌داند. خضر از تو عالم‌تر است. موسى گفت: خضر كجاست؟ خطاب آمد: در منطقه‌ى مجمع‌البحرين است و رمز ونشانه‌ى آن اين است كه يك ماهى در سبدى قرار بده و حركت كن، هرجا ماهى را


«1». تفسير نورالثقلين.

جلد 5 - صفحه 195

نيافتى، وعده‌گاه ملاقات خضر همان جا مى‌باشد. «1»

موسى ماهى را در سبد قرارداده و به كسى كه همراهش بود فرمود: هركجا ماهى را نيافتى به من خبر بده. موسى و همراهش حركت كردند تا كنار دريايى رسيدند و براى استراحت كنار سنگى توقّف كردند. در حالى كه موسى در خواب بود و همراهش بيدار، ماهى حركتى كرده و از سبد به دريا پريد! همراه موسى چون او را در خواب ديد، او را صدا نزد. پس از بيدارى موسى نيز فراموش كرد به او خبر دهد و هر دو به راه خود ادامه دادند، پس از يك شبانه روز موسى گفت: غذايى بياور كه ما از اين سفر خسته شديم. همراه موسى، ماجراى زنده شدن ماهى و پريدنش در آب را بازگو كرد. موسى گفت: بايد برگرديم به همان منطقه‌اى كه ماهى در آب پريده كه وعده‌گاه ما آنجاست.

امام باقر وامام صادق عليهما السلام فرمودند: همراه موسى، ماهى نمك زده را كنار دريا برد تا بشويد، ماهى در دست او به حركت در آمد و به دريا رفت. «2»

بعضى مجمع البحرين را تلاقى دو درياى نبوّت (موسى و خضر) دانسته‌اند؛ موسى درياى حكمت ظاهرى و خضر، درياى حكمت باطنى است.

از آنجا كه پيامبران معصوم‌اند و فراموش نمى‌كنند، مراد از نسيان ماهى در آيه، كنار گذاشتن ماهى و واگذاشتن آن است. مثل آياتى كه نسبتِ نسيان به خدا مى‌دهد، «الْيَوْمَ نَنْساكُمْ» «3» و «إِنَّا نَسِيناكُمْ» «4» به علاوه آن دو بزرگوار، ماهى را فراموش نكردند، بلكه با خود برده بودند و طبق آنچه نقل كرديم همراه موسى چون نخواست حضرت را از خواب بيدار كند، صبر كرد و بعد از بيدارى، فراموش كرد ماجرا را بازگو كند.

در قرآن، بارها حيوانات علامت، يا الهام‌بخش و يا خبررسان بوده‌اند، مانند چگونگى دفن هابيل با الهام از كلاغ، اطلاع از كفر مردم سبأ با خبر دادن هدهد و زنده شدن ماهى، در ماجراى ملاقات اين دو پيامبر، و نقش عنكبوت در حفاظت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در غار و نقش حفاظتى سگ براى اصحاب كهف.


«1». علامه شعرانى در حاشيه تفسير ابوالفتوح، محلّ ملاقات را حوالى شام وفلسطين مى‌داند.

«2». تفسير نورالثقلين.

«3». جاثيه، 64.

«4». سجده، 14.

جلد 5 - صفحه 196

پیام ها

1- تلاش موسى براى ملاقات خضر و تحصيل علم قابل ذكر است. وَ إِذْ ...

2- در مسافرت، همراه و همسفر داشته باشيم. «قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ»

3- انتخاب عنوان زيبا، سفارش اسلام است. قالَ‌ ... لِفَتاهُ‌

4- هجرت وسفر براى كسب علم، تاريخى بس طولانى دارد. لا أَبْرَحُ‌ ...

5- طالب علم بايد سراغ عالم برود، نه آنكه به انتظار عالم بنشيند. «لا أَبْرَحُ» يعنى تا رسيدن به عالم، دست از جستجو بر نمى‌دارم.

6- در طلب علم و عالم، اگر عمرى جستجو كنيم جا دارد. «أَمْضِيَ حُقُباً»

7- تحصيل علم پايان و حدّى ندارد. پيامبرى چون موسى نيز براى فراگيرى علم بايد آماده‌ى سفر طولانى شود. «أَمْضِيَ حُقُباً»

8- همسفر جوانمرد كسى است كه تا پايان سفر همراه انسان باشد. حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ‌ ... فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما

9- دريا و كنار دريا مى‌تواند محلّ مناسب و سالم و آماده‌اى براى آموزش و ملاقات‌هاى معنوى باشد. «فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60)

وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ‌: و ياد بياور اى پيغمبر، زمانى را كه گفت موسى مر يوشع را. تسميه او به «فتى» به جهت آنست كه ملازم و تابع موسى بود براى كسب علم.

تفسير برهان- ابى حمزه از حضرت باقر عليه السلام فرمود: وصىّ موسى، يوشع بود، و او است فتى كه خداوند در كتاب خود ذكر فرموده‌ «1».

لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ‌: هميشه سير مى‌كنم تا برسم به مجمع البحرين كه مكان خضر عليه السلام باشد، و آن ملتقاى درياى فارس و روم است در طرف مشرق. أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً: يا مى‌روم زمان دراز كه هشتاد سال باشد، يعنى در اين سفر يا به خضر ميرسم يا آنكه مدت متمادى مسافرت مى‌كنم؛ يا مى‌روم در زمين تا زمانى كه فوات مجمع بحرين بر من متيقن شود. مراد آنست كه به هيچ وجه از اين سفر دست برنمى‌دارم تا مقصد حاصل شود. پس موسى عليه السلام به يوشع گفت: تو با من موافقت مى‌كنى در طلب اين بنده صالح.

يوشع گفت: من رفاقت تو را مغتنم شمارم، نانى چند با ماهى بريان برداشته به اتفاق موسى عليه السلام روانه شدند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60) فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً (61) فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62) قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً (63) قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى‌ آثارِهِما قَصَصاً (64)

ترجمه‌

و هنگاميكه گفت موسى به پير و جوانش پيوسته خواهم رفت تا برسم بمحلّ تلاقى دو دريا يا بگذرانم روزگارى دراز

پس چون رسيدند بمحلّ تلاقى دو دريا فراموش كردند ماهى خودشان را پس گرفت راه خود را در دريا راهى پوشيده‌

پس چون گذشتند گفت به پير و جوانش بياور نزد ما چاشت ما را بتحقيق ديديم از اين سفرمان رنج و سختى‌

گفت خبر دارى هنگاميكه جاى گرفتيم در كنار آن سنگ پس همانا من فراموش كردم ماهى را و نبرد از ياد من آنرا مگر شيطان كه ذكر كنم آنرا و گرفت راه خود را در دريا شگفت آور

گفت اين بود آنچه كه طلب مينموديم پس برگشتند بنشانهاى پاى خودشان پى‌جويان.

تفسير

- قمّى ره فرموده چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى قريش قصه اصحاب كهف را بيان فرمود گفتند بما خبر ده از عالمى كه خداوند امر فرمود بحضرت موسى كه پيروى از او كند و چگونه بوده است حكايت آن پس اين آيات نازل شد و جهت اين مأموريّت آن بود كه چون خداوند با حضرت موسى تكلّم فرمود و الواح تورية را بر او نازل كرد و در آن نوشته شده بود موعظه از هر بابى و بيان مفصّل از هر چيزى چنانچه در قرآن ذكر فرموده آنحضرت مراجعت فرمود نزد بنى اسرائيل و بمنبر رفت و كرامتهاى الهى را كه باو شده بود نقل فرمود و در دل خود گفت خدا از من عالمترى نيافريده و خداوند بجبرئيل فرمود درياب موسى را كه هلاك شد و باو اعلام كن كه در محلّ تلاقى دو دريا كنار سنگى مردى است كه داناتر از تو است برو نزد او و از علمش تعلّم نما پس جبرئيل نازل شد بر حضرت موسى و مراتب را بعرض رسانيد و آنحضرت پيش خود كوچك شد و دانست كه خطا كرده و ترسيد و بوصى خود يوشع گفت خدا مرا امر فرموده كه پيروى كنم از مردى كه در محلّ تلاقى دو دريا است و از او تعليم گيرم پس يوشع براى توشه راه ماهى نمك زده‌اى را برداشت و بيرون آمدند و چون بآن مكان رسيدند مردى را ديدند كه به پشت خوابيده و نشناختند او را پس وصى موسى عليه السّلام ماهى را در آورد و به آب شست‌

جلد 3 صفحه 436

و روى آنسنگ گذارد و از آنجا گذشتند و ماهى را فراموش نمودند و آن آب، آب حيات بود و ماهى زنده شد و داخل آب گرديد و موسى عليه السّلام و يوشع رفتند تا خسته شدند پس آنحضرت بوصى خود گفت بياور چاشت ما را ما در اين سفر رنج برديم و او بياد ماهى افتاد و گفت من ماهى را فراموش كردم از روى سنگ بياورم و موسى عليه السّلام گفت آنمرد كه ما ديديم نزديك سنگ همان مقصود ما بود پس برگشتند از همان راهى كه آمده بودند نزد آنمرد و او مشغول نماز بود موسى عليه السّلام صبر كرد تا او از نماز فارغ شد و سلام كرد و ظاهرا اين حديث را قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و روايات ديگرى مؤيد اين مضامين هم نقل شده است و ظاهر آيات شريفه و مفاد روايات معتبره آنستكه و ياد آور اى پيغمبر وقتى را كه گفت موسى عليه السّلام بوصى جوان يا جوانمرد خود كه تابع و خدمتگذار او بود همواره سير خواهم نمود تا برسم بمحلّ تلاقى دو دريا كه يكى درياى روم و ديگرى درياى فارس است و آنمكان ميعاد ملاقات آنحضرت با حضرت خضر بود يا آنكه سير مينمايم مدّت مديدى كه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده مراد هشتاد سال است و چون رسيدند بمحلّ تلاقى دو دريا يوشع بن نون وصى و خدمتگذار او فراموش كرد ماهى را كه براى توشه راه آورده بود و حضرت موسى هم بياد ماهى نبود پس هر دو فراموش كردند آنماهى را كه براى توشه راه برداشته بودند و ماهى چون بآب زندگانى شسته شده بود زنده شد و گرفت راه مقصود خود را در زير آب دريا راهى پوشيده از انظار و رفت و هر دو از آن مكان حركت كردند و چون مقدارى راه پيمودند حضرت موسى كه تا آنوقت خسته و گرسنه نشده بود گرسنه شد و بيوشع بن نون فرمود غذاى چاشت ما را بياور بخوريم ما در اين سفر خسته و رنجور شديم و اين بخواست خدا بود كه متذكّر ماهى شود و زياد از ميعاد دور نگردد و او در جواب عرض كرد آيا ديدى چه روى داد وقتى كه جاى گرفتيم ما در كنار آنسنگ همانا من فراموش كردم ماهى و قصه او را كه در آب شستم و زنده شد و راه خود را در دريا گرفت و رفت با آنكه اين امر عجيبى بود و نبايد فراموش شود معلوم ميشود اين كار شيطان بود كه چنين امرى را از نظر من محو نمود و مرا بفراموشى انداخت و نگذارد قضيه را عرضه دارم حضرت موسى فرمود اين زنده‌

جلد 3 صفحه 437

شدن ماهى نشانه مطلوب ما بود و آن مرد كه ديديم حضرت خضر بوده و برگشتند بجاى اوّل خودشان و بنابر اين بيان، قضيّه زنده شدن ماهى را حضرت يوشع مشاهده نموده و آنچه فراموش شده نقل آنست براى حضرت موسى و اينمعنى اگر چه با ظاهر قسمت اخير روايت قمّى ره كه نقل شد وفق ندارد ولى در روايت عيّاشى از صادقين عليهما السّلام تصريح شده و با ظاهر قرآن موافق است چون ظاهر آنستكه و اتّخذ سبيله فى البحر عجبا جزء كلام حضرت يوشع است نه كلام مستقلّى از خداوند تا تكرار مطلب سابق باشد با تفاوت مختصرى يا اخبار از تبعيّت حضرت موسى باشد از ماهى و رفتن بجزيره‌اى كه در آن حضرت خضر بوده چنانچه از بعضى از اقوال و اخبار استفاده ميشود چون اگر چنين بود بايد اينجمله مؤخر باشد از قول خداوند فارتدّا على آثار هما قصصابا آنكه مرجع ضمير مستتر در اتّخذ ظاهرا حوت است كه قريب است نه موسى عليه السّلام كه بعيد است و بعضى نسيان را در هر دو مورد بمعناى فقدان و گم كردن گرفته‌اند و اينمعنى علاوه بر آنكه بخودى خود خلاف ظاهر است چون حقيقت نسيان فراموشى است نه گم كردن، يكى از دو خلاف ظاهر مذكور را هم لازم دارد و عجب در آنستكه بعضى كلمه عجبا را كلام مستقلّى از حضرت موسى دانسته‌اند و گفته‌اند كلام يوشع در كلمه سبيله تمام شد و موسى جواب گفت عجبا يعنى تعجب ميكنم از اين امر تعجب كردنى با آنكه واضح است كه بعد از اين كلمه، خدا فرموده قال تا فاصله باشد بين كلام يوشع و جواب موسى عليه السّلام و تصوّر نشود كه چگونه ممكن است پيغمبر و وصى او چيزى را فراموش كنند چون سهو و نسيان از لوازم بشريّت است خصوصا در اين قبيل امور و با عصمت انبياء منافات ندارد علاوه بر آنكه نسيان از يوشع بوده و حضرت موسى فقط بياد ماهى نبوده و در بدو كلام نسبت نسيان از باب تغليب و همسفر بودن بهر دو داده شده و بعدا تصريح شده كه فراموشى از يوشع بوده و ممكن است هنوز بمنصب وصايت نرسيده بوده و امّا از اين اشكال كه حضرت موسى پيغمبر مرسل بلكه اولو العزم بوده و نبايد كسى در عصر او اعلم از او باشد ائمه اطهار عليهم السّلام جواب فرموده‌اند و حاصلش آنستكه اين در علوم ظاهره است و آنچه در كتب سماوى ايشان بيان شده ولى علم غيب مخصوص بخدا است بهر كس هر چه خواسته باشد

جلد 3 صفحه 438

باقتضاء مصلحت عطا ميفرمايد و حضرت خضر هم پيغمبر مرسل بوده و معجزش آن بود كه روى هر چوب خشك و زمين خشكى كه مى‌نشست سبز ميشد و باين سبب او را خضر ناميدند و اسم اوبليا بود پسر ملكا پسر عامر پسر ارفحشد پسر سام پسر نوح عليه السّلام و او در مقدّمه لشگر ذو القرنين بود كه براى پيدا كردن آب زندگانى ميرفتند خضر آنرا يافت و نوشيد و ذو القرنين نيافت و او زنده و پاينده و راهنماى خلق است و در ركاب امام زمان عليه السّلام حاضر و ظاهر ميگردد و كلمه سربا ظاهرا مفعول دوم اتّخذ است و جمله ان اذكره بدل است از هاء در ما انسانيه و دلالت دارد بر آنكه منسى، ذكر حوت است نه خود او و عجبا ظاهرا صفت است براى اتّخاذا مقدّر يعنى گرفت راه خود را در دريا گرفتن عجيبى و شايد مصدر براى فعل مقدّر باشد يعنى تعجّب ميكنم تعجّب كردنى و قصصا مصدر است براى فعل مقدريكه دلالت ميكند بر آن فارتدّا على آثارهما يعنى متابعت نمودند از جاى پاى خودشان متابعت نمودنى و اينكه يوشع عليه السّلام فراموشى خود را نسبت بشيطان داده براى آنستكه هر نقص و ضررى از ناحيه شيطان بانسان ميرسد و فراموشى نقص است و ضررش آن بود كه از مقصد دور شدند و بزحمت افتادند و مجبور بمراجعت شدند و ضمنا خواسته است عذر خواهى از اين قصور خود براى حضرت موسى كرده باشد و در بعضى از روايات ذكر شده كه ماهى كباب كرده بود و از ترشح آب حيات بآن زنده شد و بدريا رفت و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذ قال‌َ مُوسي‌ لِفَتاه‌ُ لا أَبرَح‌ُ حَتّي‌ أَبلُغ‌َ مَجمَع‌َ البَحرَين‌ِ أَو أَمضِي‌َ حُقُباً (60)

و زماني‌ ‌که‌ فرمود حضرت‌ موسي‌ ‌از‌ ‌براي‌ جوان‌ ‌خود‌ ‌که‌ گفتند يوشع‌ ‌بن‌ نون‌ وصي‌ّ موسي‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌من‌ استراحت‌ نمي‌كنم‌ ‌تا‌ برسم‌ ‌به‌ محل‌ اجتماع‌ دو دريا ‌ يا ‌ بگذرم‌ چندين‌ سال‌ شرح‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ و آيات‌ مربوطه‌ باين‌ قضيّه‌ توقّف‌ دارد ‌بر‌ بيان‌ اموري‌.

(امر اول‌) اينكه‌ انبياء مراتب‌ مختلفه‌ دارند بعضي‌ فقط علم‌ بظواهر دارند و مأمور بظاهر هستند مثل‌ حضرت‌ موسي‌ و بعضي‌ علم‌ بباطن‌ دارند و مامور بباطن‌ هستند مثل‌ حضرت‌ خضر و الياس‌ و بعضي‌ بهر دو علم‌ دارند و مامور بهر دو هستند و بسا مامور بظاهر و بسا مامور بباطن‌ مثل‌ پيغمبر اسلام‌ و همچنين‌ اوصياء ‌آن‌ حضرت‌ (امر دوم‌) ‌در‌ موضوع‌ حضرت‌ خضر ‌در‌ ميان‌ مفسّرين‌ ‌از‌ حيث‌ نسب‌ و اسم‌ و وجه‌ تسميه‌ بخضر اختلاف‌ شديديست‌ و اخبار بسيار مبسوطي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ ذكر ‌شده‌ ‌که‌ ‌در‌ تفسير برهان‌ نقل‌ كرده‌ و آنچه‌ بنظر اقرب‌ مي‌آيد حديث‌ مروي‌ ‌از‌ كافي‌ كليني‌ ‌است‌ و چون‌ مبسوط ‌بود‌ نقل‌ نكرديم‌ مراجعه‌ ببرهان‌ كنيد.

(امر سيم‌) غرض‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ حكايت‌ اينست‌ ‌که‌ انسان‌ ‌در‌ ‌هر‌ مرتبه‌ و مقامي‌ ‌باشد‌ ‌خود‌ ‌را‌ كوچك‌ و حقير بشمارد و ناچيز مثل‌ حضرت‌ زين‌ العابدين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌که‌ ‌در‌ دعا و مناجاتش‌ بفرمايد:

انا اقل‌ الاقلين‌ و اذل‌ الاذلين‌ مثل‌ الذرة بل‌ دونها

و مثل‌ اشرف‌ مخلوقات‌ ‌در‌ پيشگاه‌ احديت‌ عرض‌ كند

‌ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌ و ‌ما عبدناك‌ حق‌ عبادتك‌

جلد 12 - صفحه 378

و امثال‌ اينها بپردازيم‌ بتفسير آيات‌ وَ إِذ قال‌َ مُوسي‌ لِفَتاه‌ُ يوشع‌ ‌بن‌ نون‌ وصي‌ حضرت‌ موسي‌ ‌که‌ ‌در‌ خدمت‌ موسي‌ ‌بود‌ لا أَبرَح‌ُ حَتّي‌ أَبلُغ‌َ مَجمَع‌َ البَحرَين‌ِ چون‌ حضرت‌ موسي‌ پيغمبر اولوا العزم‌ ‌بود‌ و مأمور بدعوت‌ و خداوند باو عناياتي‌ فرموده‌ ‌بود‌ مثل‌ تورية ‌که‌ ‌در‌ ‌او‌ تبيان‌ ‌کل‌ شي‌ء ‌بود‌ و مثل‌ مقام‌ كليميت‌ ‌که‌ بدون‌ واسطه‌ ‌با‌ خداوند تكلّم‌ ميكرد و معجزات‌ محيّر العقول‌ مثل‌ عصا و يد و بيضا و انفلاق‌ دريا دوازده‌ جاده‌ و انفجار حجره‌ دوازده‌ چشمه‌ و ساير معجزات‌ لكن‌ علم‌ ببواطن‌ نداشت‌ خداوند باو وحي‌ فرستاد ‌که‌ ‌در‌ مجمع‌ البحرين‌ كسيست‌ ‌که‌ عالم‌ ببواطن‌ هست‌ حضرت‌ موسي‌ اراده‌ ملاقات‌ ‌او‌ كند و ‌از‌ علم‌ ‌او‌ بهره‌ برداري‌ كند لذا بيوشع‌ فرمود ‌من‌ خودداري‌ نمي‌كنم‌ ‌تا‌ اينكه‌ بروم‌ مجمع‌ البحرين‌ ‌که‌ دو دريا بهم‌ وصل‌ مي‌شود أَو أَمضِي‌َ حُقُباً سالهاي‌ درازي‌ و ‌در‌ معناي‌ حقب‌ بعضي‌ گفتند هفتاد سال‌ بعضي‌ هشتاد سال‌ بعضي‌ سالهايي‌ ‌که‌ ‌هر‌ روز ‌او‌ هزار سال‌ ‌است‌ و ‌در‌ آيه شريفه‌ ‌در‌ حق‌ اهل‌ نار ميفرمايد:

لابِثِين‌َ فِيها أَحقاباً نبأ ‌آيه‌ 23 ‌يعني‌ روزگارهايي‌ ‌که‌ آخر ندارد و شايد ‌در‌ اينجا اشاره‌ ‌باشد‌ بمدة مديدي‌ ‌تا‌ پيدا كند آنكه‌ ‌را‌ ‌که‌ طالب‌ ‌است‌ گفتند حضرت‌ موسي‌ خطبه‌ بسيار بليغي‌ بيان‌ نمود اصحابش‌ گفتند آيا خداوند كسي‌ ‌را‌ خلق‌ فرموده‌ ‌که‌ داناتر ‌از‌ ‌شما‌ ‌باشد‌ فرمود نميدانم‌ جبرئيل‌ نازل‌ شد ‌که‌ ‌در‌ مجمع‌ البحرين‌ كسي‌ هست‌ داناتر ‌از‌ ‌شما‌ حضرت‌ موسي‌ عاشق‌ ملاقات‌ ‌او‌ شد مسئلة ممكن‌ بهر مقامي‌ نائل‌ شود محدود ‌است‌ و بالاتر ‌از‌ ‌آن‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌حتي‌ ‌در‌ حق‌ نبي‌ّ اكرم‌ ‌که‌ افضل‌ ‌از‌ جميع‌ ممكنات‌ ‌است‌ ‌در‌ جميع‌ كمالات‌ خطاب‌ ميرسد باو وَ قُل‌ رَب‌ِّ زِدنِي‌ عِلماً طه‌ آيه 113.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 60)- سرگذشت شگفت‌انگیز خضر و موسی: جمعی از قریش خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و از عالمی که موسی علیه السّلام مأمور به پیروی از او شد سؤال کردند، این آیه و چهار آیه بعد از آن نازل شد.

اصولا سه ماجرا در این سوره آمده که هر سه از یک نظر هماهنگ است:

ماجرای اصحاب کهف که قبل از این گفته شد، داستان موسی و خضر، و داستان «ذو القرنین» که بعد از این می‌آید.

این هر سه ماجرا ما را از افق زندگی محدودمان بیرون می‌برد و نشان می‌دهد که نه عالم محدود به آن است که ما می‌بینیم، و نه چهره اصلی حوادث همیشه آن است که ما در برخورد اول در می‌یابیم.

در ماجرای موسی و خضر، یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت‌انگیزی بر خورد می‌کنیم که نشان می‌دهد: حتی یک پیغمبر اولوا العزم که آگاهترین افراد محیط خویش است باز دامنه علم و دانشش در بعضی از جهات محدود است و به سراغ معلمی می‌رود که به او درس بیاموزد.

آیه می‌گوید: «بخاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: من دست از جستجو بر نمی‌دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم» (وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً).

ج3، ص55

منظور از «فتیه» در اینجا «یوشع بن نون» مرد رشید و شجاع و با ایمان بنی اسرائیل است، «مجمع البحرین» به معنی محل پیوند دو دریاست و منظور محل اتصال خلیج «عقبه» با خلیج «سوئز» است که این دو خلیج به دریای احمر متصل می‌شوند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. تفسیر روض الجنان.
  3. تفاسیر على بن ابراهیم و مجمع البیان.
  4. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 520.

منابع